بازگشت فرمانده
پارت۱
باد خنکی از میان درختان خشک محوطه ی عمارت می وزید.
بوی بارون هنوز در لباس ا.ت مانده بود سه هفته ماموریت در مرز شمالی..سه هفته دوری از خانه ای که بیشتر به قفس شباهت داشت تا پناهگاه و آشیان یک انسان....
در اهنی عمارت با صدای خش خش بازشد دو نگهبان که سرشان را پایین انداخته بودند.هیچ کس جرعت نداشت مستقیم به چشمان فرمانده نگاه کند نه فقط چون همسر رییس بود بلکه چون همه میدانستند این زن با یک نگاه میتواند حکم مرگ را بدهد. قدم هایش ارام و سنگین بود.کفش های مشکی اش صدایی شبیه به ضربان قلب در سکوت راهرو میداد....
باد خنکی از میان درختان خشک محوطه ی عمارت می وزید.
بوی بارون هنوز در لباس ا.ت مانده بود سه هفته ماموریت در مرز شمالی..سه هفته دوری از خانه ای که بیشتر به قفس شباهت داشت تا پناهگاه و آشیان یک انسان....
در اهنی عمارت با صدای خش خش بازشد دو نگهبان که سرشان را پایین انداخته بودند.هیچ کس جرعت نداشت مستقیم به چشمان فرمانده نگاه کند نه فقط چون همسر رییس بود بلکه چون همه میدانستند این زن با یک نگاه میتواند حکم مرگ را بدهد. قدم هایش ارام و سنگین بود.کفش های مشکی اش صدایی شبیه به ضربان قلب در سکوت راهرو میداد....
- ۳.۲k
- ۱۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط